dimanche 31 juillet 2011

همزبانی

همزبانی
گلدان نسترن
روزهاست که برقله شاخه
غنچه کرده اما
گلبرگ های سفید گل خود
باز نمی کند
روزهاست که آبستن گلی است اما
بشارت شکفتنش گویا
دیگر گذشته است
می دانم مٌرده اما به خاطر قلب من از شاخه جدا نمی شود.ـ
امروز صبح
دیدم که گلدان نسترن
در پشت برگهای سبز خود
پنهان از دیده و نظر
غرق غنچه بود
دلم شکفت که می آیی
از شادی
پرطاووس قلبم را
در خاک گلدان
در کنار غنچه نسترن
نشاندم.ـ
ملیحه رهبری


،آ30 آپریل،2009

یادت

یادت در هر کجا

برگل ها، برصخره ها، برخاک و برکوه
بر دیوارها
بر فرش سفید
برگل های شمعدانی
اگر نوازش چشمانت را ربوده باشند.ـ

***

یادت درخاطر
برصفا و برمهر


یادت
برغبار خاطره ها
خیس از نم نم باران
برپنجره های باز
به سوی نور

یادت شیرین چون شهد و شعر
درخاطر
اما
می دانی،ـ
رؤیاهای مرا سنگین می کنی
رؤیاهای مرا با سنگ ها وصخره ها
برسرراه و برسرم،ـ
با دیواری از تن
بین دو جان
رؤیاهای مرا سنگین می کنی
**
می دانی
آسمان رؤیاهای مرا
خالی از ستارگان می کنی
**
می دانی
هراس
آفتاب جان مرا می رباید
و ابرهای خاکستری
در دلم
غم می آفرینند.
***


می دانی
همیشه
همین خطا را
تکرار می کنی!ـ
بسیار می دانی
و می دانم که
نمی دانی،ـ
وقتی رفتم
فریاد خواهی زد:ـ
«مرو!»
نمی دانم چرا
نمی دانی چرا
اما
می دانم
لحظه های هستند
پٌراز
احساس نو
پٌر از عشقی بی حسرت
پاکیزه چون باران
که خاک را
طراوات بی پایان
و خیال را
پروازی نو
می بخشند.ـ

ملیحه رهبری
ـ.29. سپتامبر. 2009

دیروز

دیروز


دیروز
برشاخه درخت در پشت پنجره
درمیان برگ های شسته در باران
پنهان پرنده ای نشسته بود
زیبا بود


با شادی آن را به تو نشان دادم
**
دیروز
باد با برگهای سبزجوان درپشت پنجره
به آرامی می رقصید
دیدمش
زیبا بود

آن را به تو نشان دادم
**
دیشب از میان آسمان گرفته و ابری
به ناگاه ستاره ای درخشید وچشمک زد
با شوق
آن را به تو نشان دادم
**
دیروز صبح
برایت نان گرم کردم
نمی دانم چرا
سرد برسر میز
مثل همیشه مانده بود
دیروز هوا طوفانی شد
ازآسمان
اشک باران بارید!ـ
دیروز!ـ

ملیحه رهبری
آ29.آپریل .2009