dimanche 2 août 2009

وقتی سیاهی آمد

!وقتی سیاهی آمد
...
آخرین مذاکرات
آخرین معاملات
آخرین بسته ولایت فقیه
آخرین ضد و بند
آخرین کمین
آخرین شعبده بازی بقا
آخرین پرده نمایش
!
پایین افتاد
! شوک بود
از تهران تا بغداد
!قاتلان خود را رسانده اند
!باور نکردنی است
گارد عقیدتی خامنه ای
!در اشرف است

چنگال بولدوزرها
چون چنگال عقرب ها
.حصارهای قلعه آزادی را فرو می ریزند

لشکریزدیان در بیابان های اشرف گرد و خاک به پا می کنند
شلیک می کنند
در میدانی به کوچکی میدان کربلا
در زیر آفتاب داغ و سوزان
حسینیان
مظلومان، پاک تر ازخاک
زنان و مردان و جوانان
با دستان خالی
با دستان خالی
اما
با سینه هایی خالی از هر هراس
با سلاح حقانیت خود
در برابر رگبار تیربارها
در برابر زرهی ها
ایستاده اند
گاه می دوند و
گاه به گرد خیمه های خود
حیران حلقه می زدند
و گاه
.در میان گرد وغباری غلیظ گم می شوند
!چه خواهد شد
سینه ازدرد پاره می شود
دیدگان خون می گریند
!عاشورا را پایانی نیست

خون های پاک در برابر چشمان سرخ خدا در کربلایی دیگر
بر زمین می ریزند
گل ها پر پر می شوند
بدن ها پاره و دهان ها با گلوله بسته می شوند
نگاه کن؛
نگاه کن؛
آتش و خون ازخیابان های تهران تا به بیابان های اشرف رسیده است

سرکوب
معجزه دوام و بقای ولایت فقیه
درون مرز و برون مرز نمی شناسد
هرجا که ایرانی آزاده ای نفس بکشد
مرز سرخ ولایت فقیه است
!می کشد
و
!کشته می شوند

پدر حنیف جوان می گرید:
«فرزندم ای کاش با تو بودم.»

سیاوش
صبح امروز
سپید چون نور
سبز چون نهالی جوان
.زنده بود
پدرش بغض خفته خود را نمی شکند
خاموش است اما
دلها در سینه فریاد می کشند
! و دیدگان درسوگ سیاوشان اشرف خونبارند

ابلیس دجال
با تقدس نود هزار ساله
کام خود را امروز
با خون پاکی که از کهکشان ها چکیده است
!شیرین می کند
کام خود را امروز
با خون پاک انسان که از کهکشان خدایی چکیده است
!
شیرین می کند

سی سال پیش
درآغاز
نور بود؛
نور انقلاب
نورآزادی.

برکاکل نور
نسلی پٌرشور
نسلی رها
رویید، بالید، درخشید
مژده بخش آینده
. طلایه داران نور بود

وقتی سیاهی آمد
. هیولایی بود
خون، تجاوز، غارت
...استبداد ، معاملات نفت ، رعب و وحشت و مرگ
قاتلان بودند؛
با تیرکهای اعدام
با رگبار گلوله ها
با استخرهای خون
طلایه داران را
چون بن تاکی
!از خا ک بیرون کشیدند
آینده به دست ابلیس
!طلبکار تقدس نود ساله افتاد

اما
بالاتر از سیاهی ها
پنهان از ولایت شیطان
پنهان از دستان ابلیس
نور بود که برساق نهالان نو
تابیده بود

دوباره
نسلی درخشید
به رنگ درختان
به رنگ جوانه ها
به رنگ جوانی وشادابی
نسلی خرم
از تبار جنگل سبز انسانی
یکدل و یکرنگ
دست افشان
سرود خوان
نسلی زیبا از نور آزادی
در برابر چشم جهان و جهانیان
خوش درخشید

وقتی سیاهی آمد
ولایت فقیه یا ولایت شیطان
خون، آتش ومرگ
نیش عقربیان بود؛
برتن لطیف جوانان
تن های کبود
دندانهای شکسته
بکارت های دریده
تلخی کامٍ نوعروس آزادی
و
خیابان های خالی
زندان های پٌر
و قبرهای نو
...درختان سوخته
و اثبات این حقیفت که
!بالاتر از سیاهی استبداد را رنگی نیست

خسوف است؛
!اما خسوف این قاتلان نیز خواهد گذشت
،درآغاز نور بود
.....
در پایان نیز
!نور خواهد آمد
....
نور
2009-08-02
ملیحه رهبری

Aucun commentaire: